کسی از جنسِ محبت، غزلی را می خواند
و به یلدایِ زمستانی و تنهاییِ هم،
یک بغل عاطفه ی گرم به مهمانیِ دل می بردیم...
پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوارِ زندگی را زینگونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران
حضرت سلیمان (علیه السلام) یک گنجشک زیبا را مشاهده کرد که رو به همسر خود خطاب می کند:
- چرا از کارهایی که به تو می گویم تبعیت کامل نداری و حرف من را گوش نمی دهی؟ اگر بخواهى تمام قبه وبارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!
سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد خود
خواست و پرسید: (سخنان)
چگونه مى توانى چنین پروژه عظیمی را انجام دهى؟
گنجشک پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد
در مقابل همسرش به خود ببالد
و خویشتن را بزرگ و قوی نشان بدهد از این گونه
حرفها مى زند.
گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش
نباید سرزنش کرد.
سلیمان از گنجشک ماده پرسید:
- چرا از همسرت اطاعت نمى کنى در صورتى که او تو
را دوست مى دارد؟(جملات زیبا از بزرگان)
گنجشک ماده پاسخ داد:یا رسول الله!
او در محبت من راستگو نیست زیرا که غیر ازمن
به دیگرى نیز مهر و محبت مى ورزد.
سخن گنجشک چنان در سلیمان اثر بخشید
که به گریه افتاد و سخت گریست. آن گاه چهل روز
از مردم دوری نمود و پیوسته از خداوند
مى خواست علاقه دیگران را از قلب او
بیرون آورده و اخلاص را در وی به وجود آورد
سه شنبه 94 فروردین 25 , ساعت 12:3 صبح
نوشته شده توسط محصولات نقره | نظرات دیگران [ نظر]